سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میبینم کشتی به ساحل نشسته
با گامهای لحظه ها در مسیری که زندگیست
نمیتوانم گفت:
دریک قدمیست یا در افقی ست دور
من و لحظه ی احتضار
کشتی و ترک لنگرگاه


اولین دیدگاه را شما بگذارید عاشقانه هایم ،

  

   شب تیره ی برفی
   غم به زانوی سکوت گرفته ی عشقی
   فردا که خورشید بدمد
   عشق آواز میخواند
   غم آب میشود
   من میمانم و تو!

نظر() عاشقانه هایم ،

  

 *من دریا و تو ماه و قوانین فیزیک!

عجب بازی ای میشه شب:

جاذبه ی تو و مد من

امواجمو مینشونه به ساحل!

تو بازیگر دو تا نقشی ماه و ساحل!

تو  با ماسه هات نوازشم میکنی و

من  آغوشمو برات باز میکنم

 هم آغوشی دریا و ساحل!

خدایا میخوام مسخ بشم!میخوام دریا بشم! 


نظر() عاشقانه هایم ،

  

من با نخستین گناه آدم زاده شدم
نطفه ام در هنگامه ی وزش بادهای مهرماه بر گندمزارها بسته شد
رقص باد و موج گندمزار
 و هنگامی که خش خش  ساقه ها
گوش ها را به اتاق خواب پدر و مادرم نامحرم میکرد
تیر ماه است
قابله را خبر کنید
هنگامه ی چیدن گندم است!
هابیل در گندمزار دفن شد!
هفتمین تجربه ی درد محتضر مادرم 
و اینچنین بود که با خواهش پدرم
متولد شدم!
سیب سرخی در حوض افتاد
آدم سیب را چید
در زاد روز هبوطم !
بیستم تیر پنجاه
شیطان بالهایم را چید
و در پستوی سالها باید
پله پله با گامهای هوس و ایمان
هفت آسمان را
طی العرش کنم!
تا به خدا برسم!
من با نخستین گناه آدم آفریده شدم!
 
شاید تناسخ باشد
و من با کوله باری از کارماهای گذشته ام
زندگی دیگر را به تجربه بنشینم
در پستوی سامساراهایی دیگر
پله پله با گامهای نیک وزشت
هفت چاکرا را طی النفس کنم
تا به نیروانا برسم
*من زمانی به دنیا آمدم که دوستش داشتم!
ومن با نخستین گناه آدم آفریده شدم!
 
وقتی مرُِدم
فرقی نمیکند چه خاک شوم
چه سوزانده و بر باد شوم
چگونه زیستنم مهم است!
 
گنبد خضرای محمد(ص) را که میبینم
بغض گلویم را فشار میدهد
من مجسمه ای دارم از بودا
که هروقت دلتنگ میشوم
عودی بر پایش میسوزانم و شمعی روشن میکنم
هر وقت احساس غریبی میکنم
قرآن میخوانم و گاهی سخنان بودا!
سخن هر دو از غریبستان دل است
در این سرزمین غربت ارض خاکی!
 
میشود من حاجی شوم؟
یا صلیب وار بر حیاط معبدی در بوتان سجده کنم؟
 
من به بشارت مسلمان نشدم
بهشت شکم پرستان شهوت پرست 
با بشارتِ خوردنی ها و حوریانش!
**و کواعب أترابا و کاسا" دهاقا!
ومیکوشم نیک باشم به رسم نه به نام!
که ان الله یحب المحسنین!
و میکوشم از حرص و آز و خشم
دور باشم که بودا پندم داده!
فرقی نمیکند
خاک یا سوزانده شوم
به نیروانا یا بهشت!
-----------------------------
*از رابیندرانات تاگور
**آیه 33 و 34 سوره مبارکه ی نباء

نظر() عاشقانه هایم ،

  

خنده ات چون آسمان آبی
 دل دریایی ات را
می کند آرام
با گریه ای ابری تیره ،چو در برگیرد تورا
میشود طوفانی
اشکی بر صدف دلت بنشیند
میشود مروارید
ای قلب تو روشنای پرهیاهو

اولین دیدگاه را شما بگذارید عاشقانه هایم ،

  


ای حجّت حق قبله ی دین ادرکنی
ای پور امام هشتمین ادرکنی

از ما به تو تا روز جزا باد سلام
ای پادشه ملک یقین ادرکنی

اولین دیدگاه را شما بگذارید ادبیات ،

  

نسوزد ز درد و غم دل محنت نصیب ما
در ماتم امام مبین حجت خدا

هشتم امام بر حق و نوباوه ی رسول
زیبا گل شرافت و دین حضرت رضا

نور دو چشم موسی کاظم ملیک توس
آن کس که کرد حاجت دل خستگان روا

یارب چه کرد خصم بداندیش از عناد
بر آن امام و سرور دین نور کبریا

دردا بداد زهر جفا بر امام دین
مأمون ظلم پیشه دون از ره جفا

خواندش به میهمانی خود و از چه رو دگر
بر میهمان خویش چنین ظلم ها چرا

این رسم میزبانی و شرط وفا نبود
بر میهمان دهد ز جفا زهر ابتلا

دانی چه کرد زهر جفا بر وجود او
گویم بسوخت پیکرش از زهر آن دغا

جا دارد آن که روز و شب از دیده ی پر آب
ریزیم سیل خون ز دو چشمان از این عزا

گر جان رود ز پیکر عالم عجیب نیست
یا آن که شور محشر دیگر شود بپا

آمد به سوی خانه و فرمود اینچنین
بر بند درب حجره ابا صلت از وفا

خواهم که همچو جدّ غریبم به روی خاک
تا جان خویشتن بدهم در ره خدا

دردا که جان بداد به غربت ز زهر کین
آن هشتمین امام گل باغ دین رضا


 

اولین دیدگاه را شما بگذارید ادبیات ،

  


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ

فال حافظ