سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دختر سه ساله
 
دلی چون لاله ی خونین ز داغت ای پدر دارم
شب و روز از فراغت حال زار و چشم تر دارم
بسان شمع من در آتش داغ تو می سوزم
به یادت خلوتی با خویشتن شب تا سحر دارم
بگفتا عمه ام زینب که بابا در سفر رفته
همه شب دیده در راه تو ای جان پدر دارم
اگر چه کودکی هستم سه ساله لیک ای بابا
ز هر طفلی در این دوران به دل غم بیشتر دارم
ز بعد از تو بدیدم بس جفا از فرقه ی اعدا
دلی از غم پر از خون سینه ای پر از شرر دارم
به سر دارم هوای دیدن روی علی اصغر
هم از بهر علی اکبر دو چشمی پر گهر دارم
دریغ و درداز آن دم که دید او رأس بابا را
بگفت عمّه ببین امشب مهی نیکو پسر دارم
بیا بنگر که آمد عمّه جان بابا به دیدارم
تعالی الله که من امشب گل روی پدر دارم
گل گم گشته ام پیدا شده امشب در این ویران
خوشم عمّه که امشب رأس بابا را به بر دارم
بیاای عمّه جان بنگر در این ویران سرا امشب
سری تابنده تر از شمس و بهتر از قمر دارم
کدامین ظالم ای بابا سرت از تن جدا کرده
که من از این الم دل پر ز خون و دیده تر دارم
چه کس در کودکی بابا یتیم کرده در دوران
که از درد یتیمی ناله و سوز جگر دارم
برفتی و مرا تنها نهادی در بر دشمن
که من از دوریت جان پدر دل پر شرر دارم
به هر جا می روی بابا مرا با خود ببر کامشب
من از جان سیرم و از این جهان عزم سفردارم

اولین دیدگاه را شما بگذارید ادبیات ،

 سه رباعی...   


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ

فال حافظ