*آتش نیستان وجودم!بالهای شب پره ای من ،تحمل گرمای شعله ی شمع رو نداره چه رسد به شعله ی شمع و چه رسد به آتش نیستان! به خرمن پروانه ای من آتش بزن تا شمع نخنده!
*دوست دارم زیر بارون برا دلتنگی هات گریه کنم چون از اندکی اشک هام در مقابل افزونی قطرات دلتنگیم خجالت میکشم!
*عزیزم!دلتنگتم به اندازه ی دلتنگی حیات جنینی! به غمگینی هبوط ! چون تو نباشی بیگانه ام در ارض خدایی! *من دریا و تو ماه و قوانین فیزیک!عجب بازی ای میشه شب:جاذبه ی تو و مد من امواجمو مینشونه به ساحل!تو بازیگر دو تا نقشی ماه و ساحل!تو با ماسه هات نوازشم میکنی و من آغوشمو برات باز میکنم هم آغوشی دریا و ساحل!خدایا میخوام مسخ بشم!میخوام دریا بشم! *عزیزم چقدر سخته تحمل دلتنگی هات!شبیه سبز موندن درخت بر لب ساحل! *(احساسم از غروب در ساحل):آبینه های امتداد افق اندوه را در گذر نگاه آدمی خسته و فارغ از هر آنچه به این دیدگاه پناه آورده است فرا یاد آرد!چگونه میتوانم از رنگ بگریزم که آسمان حضوری جاودان دارد و چگونه آدمی اندیشه ها را فرا خواند که غرور و تعصب در ورای آن است.
عناوین یادداشتهای وبلاگ