سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تو راز فصلها را میدانی
و من گیج و سر درگم
از تعریفت
و مفهومی که از فصلها داری
برای مادرم فصلها
در ساعت نماز شب خلاصه میشوند
دو ساعت مانده به اذان صبح
و من هنگامی که با صدای قدمهایش بیدار میشوم
نور را از راز و نیاز و گریه هایش میبینم
به کدامین گناه ناکرده العفو میگوید
و من با کوله باری از گناه ها
خواب صبح را به نمازش ترجیح میدهم

اولین دیدگاه را شما بگذارید ادبیات ، عاشقانه هایم ،

 سه رباعی...   


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ

فال حافظ