امروز
درد شکفتن
با گریه ی زیستن
میشود : من
هفتمین و نادره ی نخستین!
چرا کودک نمی خندد؟
شاید گریه اش ترک دنیایی ست که نمیداند بکدامین روز بازگشتنی ست
به سالها و سالها
به رنج ها و لذتها
در انتظار بازگشت به جنین نخستین
به سیبی که حوا خواست
آدم چید
و انسان مُرد!
در ساحل میبینم دریا را که به تو میرسد و تو در افق من را، که دریا در آغوشم آرام میگیرد میان من و توی زیبای وصف ناشدنی دریایی ست که وجودمان از اوست چرا این فاصله را زیبا نبینیم
عناوین یادداشتهای وبلاگ