من با نخستین گناه آدم زاده شدمنطفه ام در هنگامه ی وزش بادهای مهرماه بر گندمزارها بسته شدرقص باد و موج گندمزار و هنگامی که خش خش ساقه ها گوش ها را به اتاق خواب پدر و مادرم نامحرم میکردتیر ماه است قابله را خبر کنیدهنگامه ی چیدن گندم است!هابیل در گندمزار دفن شد!هفتمین تجربه ی درد محتضر مادرم و اینچنین بود که با خواهش پدرممتولد شدم!سیب سرخی در حوض افتادآدم سیب را چید در زاد روز هبوطم !بیستم تیر پنجاهشیطان بالهایم را چیدو در پستوی سالها بایدپله پله با گامهای هوس و ایمانهفت آسمان را طی العرش کنم!تا به خدا برسم!من با نخستین گناه آدم آفریده شدم!شاید تناسخ باشدو من با کوله باری از کارماهای گذشته امزندگی دیگر را به تجربه بنشینمدر پستوی سامساراهایی دیگرپله پله با گامهای نیک وزشتهفت چاکرا را طی النفس کنمتا به نیروانا برسم*من زمانی به دنیا آمدم که دوستش داشتم!ومن با نخستین گناه آدم آفریده شدم!وقتی مرُِدم فرقی نمیکند چه خاک شومچه سوزانده و بر باد شومچگونه زیستنم مهم است!گنبد خضرای محمد(ص) را که میبینمبغض گلویم را فشار میدهدمن مجسمه ای دارم از بوداکه هروقت دلتنگ میشومعودی بر پایش میسوزانم و شمعی روشن میکنمهر وقت احساس غریبی میکنمقرآن میخوانم و گاهی سخنان بودا!سخن هر دو از غریبستان دل استدر این سرزمین غربت ارض خاکی!میشود من حاجی شوم؟یا صلیب وار بر حیاط معبدی در بوتان سجده کنم؟من به بشارت مسلمان نشدمبهشت شکم پرستان شهوت پرست با بشارتِ خوردنی ها و حوریانش!**و کواعب أترابا و کاسا" دهاقا!ومیکوشم نیک باشم به رسم نه به نام!که ان الله یحب المحسنین!و میکوشم از حرص و آز و خشمدور باشم که بودا پندم داده!فرقی نمیکندخاک یا سوزانده شومبه نیروانا یا بهشت!-----------------------------*از رابیندرانات تاگور**آیه 33 و 34 سوره مبارکه ی نباء