* در زندگی لحظاتی هست که نیازمند حضور کسی هستی مثل نیاز خاک به نور،نیازمند حضور کهکشانی ات هستم.
*چه زبباست نقش تو بر لوح دلم ! ای تو زیباترین مخلوق هستی.
*غمگینی تو بر خاطرات گذشته شبیه به تماشا نشستن غروب در غربته.
*عزیزم منتظر صدای آرامبخشت بودم هر چند در ازدحام پرهیاهوی درد و صبر،اجبار به سکوت داره!سهمی برای من یار نبود!امید،شب آرامی داشته باشی.
*میدونم کم باشم کمرنگ نمیشم،زیاد باشم تکراری نمیشم،برا همین ساز ما همیشه کوکه.
*آتش نیستان وجودم!بالهای شب پره ای من ،تحمل گرمای شعله ی شمع رو نداره چه رسد به شعله ی شمع و چه رسد به آتش نیستان! به خرمن پروانه ای من آتش بزن تا شمع نخنده!
*دوست دارم زیر بارون برا دلتنگی هات گریه کنم چون از اندکی اشک هام در مقابل افزونی قطرات دلتنگیم خجالت میکشم!
*عزیزم!دلتنگتم به اندازه ی دلتنگی حیات جنینی! به غمگینی هبوط ! چون تو نباشی بیگانه ام در ارض خدایی! *من دریا و تو ماه و قوانین فیزیک!عجب بازی ای میشه شب:جاذبه ی تو و مد من امواجمو مینشونه به ساحل!تو بازیگر دو تا نقشی ماه و ساحل!تو با ماسه هات نوازشم میکنی و من آغوشمو برات باز میکنم هم آغوشی دریا و ساحل!خدایا میخوام مسخ بشم!میخوام دریا بشم! *عزیزم چقدر سخته تحمل دلتنگی هات!شبیه سبز موندن درخت بر لب ساحل! *(احساسم از غروب در ساحل):آبینه های امتداد افق اندوه را در گذر نگاه آدمی خسته و فارغ از هر آنچه به این دیدگاه پناه آورده است فرا یاد آرد!چگونه میتوانم از رنگ بگریزم که آسمان حضوری جاودان دارد و چگونه آدمی اندیشه ها را فرا خواند که غرور و تعصب در ورای آن است.
عناوین یادداشتهای وبلاگ